آدمک !

آدمک آخر دنیاست بخند !
آدمک مرگ همین جاست بخند
آن خدایی که بزرگش خواندی
بخدا مثل تو تنهاست بخند !
دستختی که تو را عاشق کرد . . .
شوخی کاغذی ماست بخند !
فکر کن درد تو ارزشمند است
فکرکن گریه چه زیباست بخند
راستی آنچه یادت دادیم
پر زدن نیست که درجاست بخند
آدمک نغمه ی آغاز نخوان . . .
بخدا آخر دنیاست بخند . . . !


*******************
همتونو سلام
این تاپیک واسه اینه که هرکی شعره خوجمل داره بزاره تا بقیم بهره ببرن
مرسی همتونو !
.

.

.
__________________________________

پرواز را به خاطر بسپار ,پرنده رفتنی است !

شاخه ای تکیده گل ارکیده
با چشمای خسته لبهای بسته
غم توی چشماش آروم نشسته
شکوفه شادیش از هم گسسته
آشنای درده خورشیدش سرده
تو قلب سردش غم لونه کرده
مهتاب عمرش در پشت پرده
تنها حسارش پاییز سرده
دستای نحیفش تو دست مادر
پیکر ظریفش چون گلی پر پر
از محنت درد آروم نداره
سایه سیاهی رو بخت شومش
ارکیده تنهاست زیر هجومش
طوفان درد آروم نداره !




_________________________________
پرواز را به خاطر بسپار پرنده رفتنی است !

من چون خودم شاعرم اینجا شعر نمیگم که بقیه ناراحت نشن بگن ما بلد نیستیم

اینم یکی از شعرایی که سحر سروده.ببخشید آبجی که بدون اجازت شعرتو لو دادم.
قراره روش آهنگم بذاریم


با همه بی سر و سامانی ام
باز به دنبال پریشانی ام

طاقت فرسودگی ام هیچ نیست
در پی ویران شدنی آنی ام

آمده ام بلکه نگاهم کنی
عاشق آن لحظه توفانی ام

دلخوش گرمای کسی نیستم
آماده ام تا تو بسوزانی ام

آمده ام با عطش سالها
تا تو کمی عشق بنوشانی ام

ماهی برگشته ز دریا شدم
تا که بگیری و بمیرانی ام

خوبترین حادثه می دانمت
خوبترین حادثه می دانی ام

حرف بزن ابر مرا باز کن
دیرزمانی است که بارانی ام

حرف بزن حرف بزن سالهاست
تشنه یک صحبت طولانی ام

ها… به کجا می کشی ام خوب من؟
ها… نکشانی به پشیمانی ام …

اشکال نداره داداشی همه شعرامو تقدیم میکنم به خودت هرکار خواستی بکن

سحر جوابتو اونور دادم
مملی پسل خاله میسی اومدی

دادم بهت من جای سرمای قلبمو
دستات ندارن گرمای قبلنو
ولی من آخه هرکاری کردم تو
باور نکنی حرفای بقیرو
خوشحالترین دختر دنیا شی
بیای توی دنیام گم باشی
هرجا باشم توام باشی
اینقدر همه چیت خوبه جوری که انگاری اصلا مونتاژی
چون تا این لحظه ندیدم هیچکی مثه تو
مزه نمیده بهم هیچی مثه تو
بیا بریم دمه ساحل توی غروب راه
بعدشم باید ببرمت فرودگاه
برنامه ی خدافظی با دوتا بوسه
مریو تو فکرم این فقط 9 تا روزه
وولی حیف دیگه پا نمیشم صبح با بوست
الان دوریو بینمون اقیانوسه

این کار بیشتر از گفتنش وقت برد گیر ندید دیگه

میسی آقا حسین
من هاشخه این شعرم

ممنون دختر خاله...اینم جواب شعری که از مصدق نوشتی...اینو فروغ گفته:


من به تو خندیدم

چون که میدانستم

تو به چه دلهره از باغچه همسایه

سیب را دزدیدی

پدرم از پی تو تند دوید

و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه پدر پیر من است

من به تو خندیدم

تا که با خنده تو

پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم

بغض چشمان تو لیک

لرزه انداخت به دستان من و

سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک

دل من گفت برو

چون نمی خواست بخاطر بسپارد گریه تلخ تو را...

و من رفتم و هنوز

سال ها هست که در ذهن من آرام آرام

حیرت و بغض تو تکرار کنان می دهد آزارم

و من اندیشه کنان غرق این پندارم

که چه میشد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت!

خدايا تو داني که در زندگاني چه کرده به من مهرباني من

خدايا تو داني که اين مهرباني شده دشمن جاوداني من

کسي که دلم را کشيده خدايا در آتش غم

نگفته که با او به غير محبت چه کرده دلم

بلا ديدم از دل ، خطا ديدم از دل

نخواهم دلي را دل قابلي را که شد باعث نا تواني من

به عشقي اسيرم ، به دردي دچارم

که از منت آن قراري ندارم

سپید شد از آن زندگاني من...............

مرسی محمد جان خیلی جالب بود عزیز
عمویی تو هم میسی شعرات خوشمل بودن !
راستی اون شعر اولی از کی بود ؟؟ آشنا میزد


_______________________________
پرواز را به خاطر بسپار پرنده رفتنی است !