خلاصه سریال در جستجوی پدر
نام سریال : در جستجوی پدر
سال تولید : ۲۰۰۵
تعداد قسمت : ۱۱۹ – کارگردان
Alejandro Hugo Moser – Heriberto López de Anda
محصول آمریکای لاتین
بازیگران نقش اصلی : Litzy – Mauricio Ochmann – Carla Peterson
در جستجوی پدر
کاری از
: انریکه تورِس
داستان زندگی مارگاریتا و ایگناسیو، خواننده جوان ماریاچی و یک دکتر
جوان . مارگاریتا زنی ساده و متکی به نفس و ایگناسیو به تازگی از دانشکده
پزشکی فارغ التحصیل شده است و به زادگاه خود بازگشته تا تجارب بیشتری در
حرفه خود کسب کند. ایگناسیو آن شب خاص را که
زندگی
مارگاریتا را برای همیشه تغییر داد (دگرگون کرد) را به یاد نمی آورد. هر
چند ایگناسیو آن شب مورد نظر را فراموش کرده اما شاهدی از آنچه اتفاق
افتاده بود از آن شب به یادگار مانده است: یک پسر
مارگاریتا در یک گروه نوازنده سه نفری در یک رستوران معمولی آواز می
خواند. در نظر مارگاریتا عشق فقط محدوده شده است به شعر ترانه هایی که می
خواند نه چیزی بیش از آن. از آن شب غم انگیز به بعد، او با یاد آوری خشونت
و ناملایمات آن شب و اینکه چطور مورد تجاوز قرار گرفته بود، با یک احساس
حزن و اندوه زندگی را سپری می کرد. با اینکه نام آن متجاوز را می دانست
اما
نمی توانست کار او را تلافی کند و یا عدالت خواهی کند، هر چند در واقع او
نمی دانست که مقصر اصلی فراهم کردن آن شب وحشتناک عشق و هوس، ایگناسیو
نبوده است.
آن پسر، فریجولیتو، اکنون شش ساله است و با یک مرد خیلی خاص دوست شده
است: به نام ایگناسیو. هیچکدام از آنها نمی دانند که پدر و پسر هستند هر
چند در همان آغاز ملاقاتشان، پسر کوچولو
،ایگناسیو را الگوی زندگیش قرار داد و آرزو می کرد پسر او بود. مارگاریتا
از اینکه می دید پسرش به مردی چسبیده است که از او متنفر است و مسئول تمام
بد بختی های او در زندگی است، به شدت نگران و عصبانی بود.
دست بر قضا، مارگاریتا نیاز به یک شغل تمام وقت دارد و اینجاست که دست
سرنوشت او را مجبور می کند تا به عنوان پرستار بچه نزد خانواده ای که
کسانی جزء خانواده ایگناسیو نیستند، کار کند. برادر بیوه ایگناسیو که
مارگاریتا از دو دختر او مراقبت می کند
،به پرستار جدید علاقمند می شود. این شیفتگی خیلی زود بعد از رسوایی و
آبروریزی ایگناسیو که در دام “چندتال” افتاده و مجبور می شود با او ازدواج
کند، تبدیل به یک عشق می شود
. “چندتال” و مادرش “لوکراسیا” بزرگترین دشمنانی می شوند که مارگاریتا می توانست تصور کند.
دنیای فریجولیتو در کشاکش این احساسات تازه شکل می گیرد. او بچه خوبی
است که فقط می خواهد به مادرش کمک کند و آرزو می کند که یک پدر داشته
باشد. او واقعا نیاز به یک شمایل و یا تندیسی از پدر دارد و با وجودی که
واقعیت زندگی، وجود پدر را کتمان می کند، او هر شب خواب پدرش را می بیند.
سرانجام ایگناسیو در محراب کلیسا کنار “چندتال” قرار می گیرد و خدا می
داند که چطور کلیسا را ترک می کند. مارگاریتا هم برای اینکه به زندگی پسرش
سر
و سامانی بدهد پیشنهاد ازدواج فرانسیکو را قبول می کند.
یک بار دیگر سرنوشت برگه های بازی را به دست بازیگران این داستان می دهد تا هر یک از آنها بازی زندگی را با این برگه ها ادامه دهند.